شعر:(تب)

ساخت وبلاگ

(هرگونه استفاده ازاین شعر بدون اجازه سراینده ممنوع است)

(تب)

___________

شاعری پیر میگذشت ازپل

ناگهان در لحظه های انتهاایستاد.

قرص چهره ،پرنور.سروقامت، رعنا

گشت زمزمه های مگوی عمراوفریاد:

آی سنگین خفتگان تب زده و بیمار

به خودتان کمک کنید،غفلت نورزید،زنهار!

برون افکنیدخورشیدتان زدرون

که لبریزیدوسرشارازپرتوانوار.

آفتابید،اماتنیده درخویشتن

بتابید بی ادعاوبی قرار.

نکشید دربند خست،گرمی کائنات

تا که بیمار نمانیدونباشید تب آلوده و زار.

مرحمت فرمائیدبه دیگران

آی سنگین خفتگان تب زده وبیمار

به خودتان کمک کنید،غفلت نورزید،زنهار!

* * *

...شاعرپیربگذشت از پل

ماندپژواک فریادش در تکرار

سنگین خفتگان اما،همچنان بیمار

دریغا...بانگ فریاداو نکردشان بیدار!

مهردادمیخبر.قصرشیرین(۲۰مهر۹۶)

(C I N T E L R O M)...
ما را در سایت (C I N T E L R O M) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0cintelrom4 بازدید : 145 تاريخ : سه شنبه 2 آبان 1396 ساعت: 1:47